زمن نپرسی از چه حال زارم که بی تو چون گذشته روزگارم بدون روی ماهت ای نگارا برفته صبر و طاقت وقرارم زان شب که رفتی ای تو از کنارم با خود بردی همه دارو ندارم بجز دلی شکسته و پر از غم برگو