مادر خداحافظ مادر از گناهم تو بگذر دورم از تو در اینجا غریبم غصه دوری ت شد نصیبم پنجه بر پنجه
دوتا چشم سیاه داری. دوتا موی رها داری. تو اون چشات چیا داری. بلا داری بلا داری. دوتاچشم سیاه داری. توی سینت صفا داری. توی قلبت وفا داری. صف عشاق بدبخت.
پرنده ای اسیرم ازتودانه میگیرم در کنج تنهایی تونباشی میمیرم بخدا من میمیرم میمیرم توبمان درپیشه من که این دنیا فانیه شب وروزتاره چشمم گریه ی پنهانیه.
وه که به دشت سینه بارش رحمتی تو بر تن خسته من دست محبتی تو برکه چشم تو چشمه الهام من غنچه گونه ات باده گلفام من برق نیازم تو
اگه سرده بدن من اگه بی روح تن من نداره اگه صدائی حتی گریه کردن من اگه ماتم زده هستم از وجودم غم می ریزه توو دلم درد بزرگه نام یک نام عزیزه . روی گل برگ وجودم رو تمام تارو پودم اگه تو غباری از غم می بینی بجای شبنم .
زندگی مون حیف زهم بپاشه گرمیه دستامون زهم جدا شه حیف که چشم آسمون آبی شاهد عشق پاک ما نباشه بسه دیگه التماس شاهد اشکام خداست .
توو لاله چشم سیات تاریکی پایون می گیره وقتی نگاهت می کنم مرغ دلم جون می گیره لبات مثل برگ گله گلای ناز اطلسی از خجالت سرخ می شم وقتی به گلها می رسی بزار یه چیزی بهت بگم تو مثل عطر پونه ای .تو مثل شوق زندگی تو نبض هر جوونه ای .
ادامه مطلب ...
روزی که از تو جداشم روز مرگ خنده هامه. روز تنهایی دستام فصل سرد گریه هامه. توی اون کوچه غمگین جای پاهای تو مونده. هنوزم اون بید مجنون عکس قلبت رو پوشونده. بعد تو
اگه سقف آسمون رو سرم خراب بشه/اگه آتیش بگیره زندگیم سراب بشه/اگه توی رگ هام بمیره خون/اگه سایه ی غم بگیره جون/دوست دارم دوست دارم /دوست دارم دوست.
بیا تاریکی بره صبح برسه رو گذشته خط باطل بکشیم بریم تا چشمه های آب حیات تا میتونیم خودمونو کر بدیم آتیشارو فوت کنیم تو چشم شیطون تا قیامت بمونیم یه
بازم تنگ غروبه ای خدا دلم تنگه. به هر جا که برم من آسمون همین رنگه. ای آسمون کبود مگه من چه بد کردم. که دلم ز دام بلا نشود رها یکدم. دانی دلم چه خواهد شهد از لبش چشیدن.
آخه چی میخایی از من توی ای غم
اگه زمونه بده قفلی به لبهای من خوار غم زندگی نشسته در پای من اگر چه با درد و غم سخته دووم اوردن نشستن و شکستن دست روی دست فشردن غصه نخور زندگی خوب و تماشائیه با همه زیر و بمش امید فردائیه .
بیا تاریکی بره صبح برسه رو گذشته خط باطل بکشیم بریم تا چشمه های آب حیات تا می تونیم خودمونو کر بدیم آتیشا رو فوت کنیم تو چشم شیطون تا قیامت بمونیم یه گل یه گلدون
وقتی من و دل تو زندگی عشق رو شناختیم...از رنج و غمش دم نزدیم سوختیم و ساختیم...
زیر آسمون پیر و زیر خورشید کویر واسه این تن سوخته سایه ای ترو میخام واسه این که در سکوت خونه چون مرغ اسیر زین هم غم نکند گلایه ای ترو میخاد بیا تا خواستنیام تموم بشه نزار این آرزوهام تموم بشه
دلم از تو وفائی نمی بینه غمی گر به دلم مونده همینه اشک در حلقه چشمم چو نگینه باز اون چشم سیاهت به کمینه به غم پریشونه دل به غصه
دستم بگیر چون عاشقم من عاشق اون روی تو – بیا بیا که بشنوم دوباره من صدای تو گلایه از تو کی کنم منم که خاک پای تو
امشب دل من می تپد از گردش نگاهی چشمم سیاهی می رود از چشم دل سیاهی ای غزال زیبا بیا هم سخن من شنو سرخوش و غزل خوان بیا هم دهن من شو
صحرا عیان کند بر ما صفای عالم را ببین به صحرا بود هویدا رخسار آرزوها کاش می وزد باد بهار دل بی قرار چون زلف یار نظر به صحرا فارغ از غم ها
از سر دیواری شاخه تاکی را سر به برون دیدم خوشه انگوری، با همه زیبایی گشته نگون دیدم عاشق و مست و شیدا بود راز نهانش پیدا بود سر به زمین تاک از پر ثمری بر سر
زلف یارم ببین سوزم را نگر روزگارم ببین بنگر مژگانش را برگشته بخت مرا بین پرسی از قلب من آن غنچه دهن را بین گر بینی آن قامت رعنا را
ای آنکه مست نازی گرچه شوخ وطنازی بیش از اندازه بینم بر حسن خود می نازی از بس تو افسونکاری جان مرا ازاری ناز هم اندازه دارد بی اندازه ناز داری
خنده خنده خنده خنده خنده خنده شد بر لبت زیبنده گویی که لبخند تو گویی که لبخند تو آتش به جان افکندهآتش به جان افکنده شد کار من شب و روز
شدی از من غافل ترک وفا کردی دل من بشکستی وه چه خطا کردی منهم رفتم قفس این عشقمزیر و زبر سازم دل خونین شاد از عشق دگر سازم
خوشا نسیم صحرا که بگذرد بر یارم که بوسه ها برگیرد ز چهره دلدارم وزد به تار مویش به عشوه ها گیسویش شانه کند به کام دل بر رویش بوسه زند هر آنچه
نگاه یارمن برد قرار من به وادی جنون کشد مرا نگاه دلستان بود بلای جان مپرس از این نگاه آشنا ای نگاه گرم ودلفریب زهم بپاشد تارو پود من به من چشاند جامی از بلا زند شررها بر وجود من ای که از پری رویان جز وفا نمی خواهی
من آن شمعی که به خلقت همه شب گوهر افشانم محروم از صحبت پروانه سوزان در اتش هجرانم گاهی در گوشه میخانه گاهی در کلبه ویرانه گریم و
به دام غم افتادم کی روی دمی از یادم داده یاد تو بر بادم وای از این جدایی به دیگران پیوستی جام عشق من بشکستی رشته وفا بگسستی وای از این
چشمات چه مهربونه ؛رنگ آسمونه دستات که چتر عشقه به سر من یه سایه بونه از چشمام می ریزه؛اشک دونه دونه قصه من و تو همه جا ورد زبونه شعر عاشقونه ام پیچیده خونه به خونه
یک شب تنها ، پیشم بازآ تا کی باشی ،در رویا ها بین سوز شبهای تارم وین راز قلبی پریشان جز درد هجران ندارم بی داد از دست رقیبان وای از تو وای از تو کز هر نگاهت
ادامه مطلب ...
هرکی میگه عاشق و بی قرارتم ، دروغه هر لحظه با گریه در انتظارتم ، دروغه هر کی میگه رفیقتم ؛ دشمن جون ِ پیمونه ی محبتش ، ساغر خون ِ هر کی میگه اسیر اون نگاهتم
دلم پر از خون شده قد یه دریا سلامم بی جوابه چرا خدایا اگه رفاقت اینه حقیقت چیه؟ دست گرم رفاقت تو دست کیه؟ خیلی دلم گرفته از دست این زمونه چرا باید یه عاشق تنها
شریک سقف من نیستی بذار همسایه باشیم و فقط یک دونه دیوارو شریکم باش شریکم باش شریکم شریک عمر من نیستی بیا هم لحظه باشیم و همین یک لحظه دیدارو
غمگین و تنها مهستی من تو رو دوست دارم اندازه دنیا نمیتونم که بمونم بی تو اینجا شبا وقتی میمونم خسته و تنها تا بیای میشمرم ثانیه ها را تو همونی . سهم من از
میگفتی تویی که با من همزبونی میگفتی به خدا قدرمو میدونی میگفتی واسه من ... هنوزم دوستت دارم هنورم دوستت دارم تو چرا دروغ گفتی
بیا بنویسیم روی خاک رو درخت رو پر پرنده رو ابرا. بیا بنویسیم روی برگ روی آب توی دفتر موج رو دریا. بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است. مثل شور فریاد یا نفس
دزدیده تو را نگاه کردم . آری به خدا گناه کردم من راز تو را به عرش گفتم . من راز تو را به عرش گفتم من شکوه تو به ماه کردم . من شکوه تو به ماه کردم من نامه خود . سیاه کردم .
سپیده دم اومد و وقت رفتن حرفی نداریم ما برای گفتن حرفی که بوده بین ما تموم شد این جا برام نیست دیگه جای موندن من میرم از زندگی تو بیرون یادت باشه خونمو کردی
به لبخند آیینه ای تشنه ام. به آغوش بی کینه ای تشنه ام. سلامی صمیمانه آیا کجاست؟ سر آغاز الفت خدایا کجاست؟ خدایا سرای محبت کجاست؟ من آواره ام . شهر الفت کجاست؟
تو آخرین طبیبی که لحظه های آخر به داد من رسیدی تو نوری از خدائی که پیغام خدا را به گوش من رساندی به روح من دمیدی زیباترین بهاری پایان انتظاری
آهای مسافری که میری به سوی یاران هستی من یه قلبه بردار ببر به ایران این قلب نا امید و آب حیاتش بده از غم ها دق نکرده ببرو نجاتش بده رسیدی به خاک پاکش بوسه بزن
کاش کاشکی بشهر شما سفر نمیکردم از سر کویت هرگز گذر نمیکردم کاشکی دل پاکمو بتو نمیدادم بپای تو عمرمو هدر نمیکردم کاش میدونستم بیوفایی داری زمن قصد