ای حنجره بریده با خنجر مدارا سرود تازه سر کن از خشم مردم ما از اقتدار شب ساز ، بر خاک ما چه وحشت ما از تبار خشمیم ، ما یک قبیله نفرت بگذار تا بریزند خون.
شکفته چون گل سرخ بر سینه های یاران عشقی به نام مردم قلبی به شکل ایران ای هم عزای خسته ای هم تبار زخمی مایوس و دل شکسته آه ای سوار زخمی هنوزم در رگ ما خون امید
خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است آری از خون پهنه ی برزن و میدان سرخ است ده به ده پرچم خشم است که بر میخیزد مزرعه زرد و چپر
تو ای بال و پر من رفیق سفر من میمیرم اگه سایت نباشه رو سر من تو ای خود خود عشق که بی تو نفسم نیست کجا تو خونه داری که هرجا میرسم نیست اهل
یه قاصد خبرم داد. که آفتاب لب بومه. نوشتم رو تن شب. که خوشبختی تمومه. نه من مونده نه مائی نه حرفی نه صدائی. هزار دفعه شکستم. عجب حادثه هایی. نپرس از شب و روزم.
غریبه آی غریبه آی غریبه عجب چشمای تو عاشق فریبه نگام کن که دوست دارم نگاتو خوب میشناسم صداتو غریبه آی غریبه آی غریبه عجب چشمای تو
آبی آبی مهتابی آبی تر از هر آبی از چشمای تو میگم این آیه ها ی آبی دریاهای بی تابی دل خسته ام از اینجا از آدمای دنیا همین امروز و فردا دل میزنم به دریا دل میزنم به دریا
اشاره کن که بشکفم حتی در این یخ بستگی در این ترانه سوزی و در این غزل شکستگی طلوع کن طلوع کن بر این ستاره مردگی که از تو تازه می شود
خالی از بغض همیشه. پرم از ستاره امشب. اگه خوابم اگه بیدار. با منی دوباره امشب. شب برگشتن آینه. شب نو کردن تن پوش. شب بوسیدن ماهو. شب وا کردن آغوش.
دلم گرفته هموطن هوای موندن ندارم نشسته غصه تو قلب من هوای خوندن ندارم گذشت وقت جوونی سفر رفت مهربونی شدم زندونیه غم تو با من همزبونی ز غربت خیلی خستم تو دردمو می دونی
دوستت دارم سبد سبد. باز گل عشق جوونه زد. دوستت دارم یه عالمه. هر چی بگم بازم کمه. دوستت دارم یه آسمون. کجایی ای نامهربون. دوستت دارم قطار قطار. خزونمو کردی بهار.
آسون نشو، ای همسفر ویرون نشو، ای در به در منو بگیر از همهمه منو به خلوتت ببر معجزه کن خاتون من تولدی دوباره کن منو ببر به حادثه شبو پر از شراره
ما که قربوونی شدیم به راه تو سر گذاشتیم به هوای عشق تو تووی اون چشم خمار ناز تو ذره ذره آب شدیم به پای تو توی اون چشم خمار ناز تو قطره قطره آب شدیم به پای تو
مسافر دیارغم مثل تو ماتم زده نیست سربه گریبون ولی اینجوریا غم زده نیست غصه رفتن می خوری سفر به اون دنیا که نیست کشیدن درد فراغ جز کار عاشقا نیست هر جا ی دنیا که باشی خودم میام میارمت غصه تنهائی نخور تنها مگه میزارمت .
غم مخور ای دل زبیداد زمانه تا نباشی مرغ شب را آشیانه خنده کن ای گل که در گلزار هستی بلبل شادی به گل خواند ترانه
ای که با غروب قلبم خورشید همرات میاری صحبت از نجابت توست ا سخاوتی است که داری با سخاوتی که داری دلپذیر عاشق من منو تا سپیده بردی تویه دلتنگی بودن
توو هوای عاشقی با گریه های عاشقی دونه دونه نامه ها تو دارم از بر می کنم نمی دونم چرا من حرفاتو باور می کنم می دونم دروغ می گی اما جز گلای تو گل هر باغی که باشه دیگه پرپر می کنم .
زندگی بدون تو برای من رنج و عذابه غصه هایش بی شماره در رنجش بی حسابه با تو اما لحظه هام سرشار از خوشبختی من با تو پایوون می گیره
حالا شم شب که میشه یه حوضه آبه اون که با منه چه می دونه اون توی خوابه قصه همیشه موندن توو دلم مرده دیگه گرچه دل کندن از این خونه عذابه نمیخوام توو چشم بیزار تو باشم .
جبلی رفت و از گریه چشام کاسه خون تک و تنها به لبم اومده بود نه پیامی جاشو بدونم نه نشونی دارم از نامهربون نگفت به من اون بی خبر رفت کجا
میخاد این مرغ هوس پر بکشه تا بیاد به اوج عشقت برسه آخه این قفس براش جهنمه مونس و همدم او فقط غمه پشت این میله زندونه قفس دیگه از حسرت و غم مرده نفس
شب در می بودم دیوانه جمعی دیدم در میخانه با ما مستان هم پیمانه گریم گوید با پروانه
نمی خوام بمونم تو این زمونه ببینم یارمو با دیگرونه که غم توی دلم بسازه لوونه نمی خوام بمونم تو این زموونه نمی خام بمونه زمون نشونه بخدا که دلم چشمه خونه مرا افسانه شد این زندگونی نبردم لذتی از این جوونی
خار تنهایم این کویرم گر بدام بلا اسیرم بی دل و بی نشان بمیرم در سکوت بی پایان آسمان مه دگر ندارد وه که قلبم نمی گذارد تا که باران گریه بارد در خیالی بی سامان
پشیمانم مادر زخود مرانم مادر بیا مادر به بالینم افق آرزوها به دلت مرده مادر به دل بی امیدم زغم آزرده مادر اگر
بر گیسویت ای جان کمتر زن شانه چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه بگشا ز مویت گرهی چند ای مه تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه دل در مویت دارد .
ای پرتو کاشانه ای فتنه افسانه افتانم و خیزانم در پای تو بیگانه وای از شکن مویت و از نرگس جادویت من مست و پریشانم چون سنبل گیسویت این ترانه ها مانده یادگاری از شب جدائی
ادامه مطلب ...
جبلی ای دل تو بگو زغم هجران تو بگو ای تو بگو که منم گریان تو بگو یکدم بجهان نشدی شاد ای دل من افسانه از غم ... تو بگو او رفته دگر زجهان تنها شده ای تنها شده ای دل من رسوا شده ای
تو که محراب نگات قبله راز منه اون دو تا چشم سیات زندگی ساز منه میدونم که داغ تو روی دلم نمی مونه اون خدای مهربون ما رو به هم میرسونه توی لحظه های غم تنها تو با من می مونی
گفته بودم اگه برگردی دوباره غم میره از دل و تاریکی میمیره بعد اون بی تو نشستنها، یه روزی دستهای سردمو، دست تو میگیره اومدی اما دیدم دست تو سرده گفتی اون روزها
تو مثه طلوع خورشید گاهی سرخی گاهی زردی تو مثه دوا میمونی که واسه شفای دردی تو مثه هوا میمونی تو خودت زندگی هستی توی لحظه های آخرکه به من سادگی
سازمو بردارم برم پایین چشمه بشینم. شاید که عکس رخ اون دلبر نازنینمو آب بیاره ببینم. برای من یه حسرته که یه روز از باغ لباش. به پای جونم بزنم
عشق و عاشقی کار دل والله کار توهم آزار دل والله توو کوچه هوس رفتن و گشتن می دونم کار بی حاصله والله بس که دل کشیده رنج فراوون شده از عاشقی سر در گریبون .
من اون مرد سیه بخت زمونم اسیر دربدر بی اشیونم برای من همه زندونه دنیا منم تنهاترین تنهای تنها دل من خون شد از دست دورنگی زمونه پر شد از دلهای سنگی منو شبهای بیفردا
من اگر قصه نباشم به گمون سنگ صبورم با تو همسایه خورشید بی تو خاک سرد گورم با تو همسایه خورشید بی تو خاک سرد گورم من پر از سکوت دردم جز تو آشنا ندارم
در سلام من تو باشی در همه پندار و شهد زندگی در من تو باشی در سفر با من تو باشی غربتی در خود نمی بینم کنار من تو باشی در کمین من تو باشی صید تو باشم به شادی
راه رفته واسه من همینه وقتی نیستی دل من غمینه هر جا هستی بی تو سوت و کوره حرف سادم واسه تو همینه تو سلام یه غریبی تو شراب این زمینی تو به رنگ یک پرنده نه به شادی به از اینی بی تو پوستم با تو خونم دور نرو دور نرو هر چی که هستی می ره
من هیزمم تو آتش ما از دو دودمانیم باید مرا بسوزی تا ما باهم بمانیم من سایه ای پریشان تو از نور مهتابی جایی برای من نیست آنجایی که تو بتابی مهتاب ای همنشینم نیاد من
تو که چشمات واسه من بلای جونه وقتی اشکم می ریزه دل می سوزونه حتی این قلب پراز عشق و محبت روز و شب میشکنه و کس نمی دونه به عشق تو اگر اسیرم نکش منو خودم می میرم .
بالبخند قشنگت چشای دریایی رنگت با اون قد بلندت با قلب مثل سنگت منو دیونه کردی منو کشتی آخه تا کی نمی دونی عزیزم دلم بی تو
ز دستات ز لب هات ز چشمات صد اشاره می ریزه هنوزم خاطراتت برایم عزیزه نمی خوام نمی خوام برایم اشک ماتم بریزی تو مثل یادگار گذشته عزیزی تو از شهر قصه ها آمدی عزیزم
ادامه مطلب ...
شب شد و ستاره تو آسمون نشسته زیر نور مهتاب چارقد آبی بسته پیرهنش مخملی همرای ریزه ریزه ماه که دست نخورده گل به سرش میریزه سر راهت که میاد جون عاشق جون یار
واسه خنده ی تو دل بیقراره میدونستی؟ برای دیدن تو لحظه شماره میدونستی؟ غیر اینکه بشینم زل بزنم من توی چشمات. آرزوئی دل دیوونه نداره میدونستی؟ اخم و تخم منو ول کن